ظهر تابستان است
مهربانی که نیست
شقایق کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
توی کوچه های خاکی شهر قدم می زنم واز روی دفترم
بلند بلند برایت شعر می خوانم
پسرکی می اید کنارم ویکی از شعر هایم را بر می دارد
وموشک کاغذی می سازد وپرت می کند وبلند بلند می خندد
به حماقت کودکانه اش ....................
ومن فقط به شادی چشمانش خیره می شوم
که چقدر ساده با شعر های دلتنگی من می خندد
با نگاهی که پراست از صداقت کودکی به من می فهماند
زندگی شعر گفتن های من ونخواندن های تو و دریغ از نگاه تو و....نیست
زندگی یعنی کنارت بودن وموچاله کردن همه ی شعر های دلتنگی وبلند بلند خندیدن
زندگی در لبخندت معنا می شود رفیق روزهای کودکی ..
پ.ن :به قلم فاطمه اعتمادی تقدیم به دوستان نوشته جاتی که بهترین لحطات عمرم رو کنارم بودن دوستتون دارم زیاد التماس دعا
یاعلی
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |